یادته آخرین بار زیر باران با هم قدم می زدیم . بهم می گفتی:( آجی بارون میاد). من می گفتم:( نه داداشی بارون نمیاد ).تو بهم گفتی:( داره بارون میاد ببین قطراتش تو جوی آب مشخصه نگاه کن) . تو راست می گفتی بارون میومد ولی نه یه بارون معمولی اون اشک آسمون بود .آسوم داشت گریه می کرد . درست چند ساعت بعد تو دیگه زیر آسمون نبودی تو پرواز کردی و رفتی.
یادته بهم می گفتی:( آجی منو چقدر دوست داری؟)منم بهت میگفتم :(اندازه دنیا ). تو می گفتی: (یعنی تا آخر کوچه ؟) منم بهت لبخند می زدم و میگفتم:( بیشتراز این حرفها دوستت دارم خیلی بیشتر تا آخر دنیا تا پیش خدا). تو بهم می گفتی:( آجی خدا کجاست ؟)من نمی دونستم چه جوابی بهت بدم. حالا من از تو می پرسم تو که حالا پیش خدایی تو بهم بگو خدا کجاست ؟
داداشی هیچ وقت فراموشت نمی کنم